اصالت معنا
ب: پس ربط موضوع به «مدل» چيست؟
الف: اجازه دهيد پاسخ قبلی خود را اصلاح کنم، «تعبير کردن» يعنی به جای واژهها، اشياء و روابط داخل مدل را قرار دهيم.
ب: يعنی هرجور که بخواهيم میتوانيم اشياء و روابط را جای واژهها قرار دهيم؟
الف: بله. به شرط آن که اسامی به اشياء و محمولها به رابطهها نگاشته شود.
ب: مگر واژهها معانی واحد و مشخص ندارند؟!
الف: اصالت معنا برای واژهها در دورانی که منطق ارسطویی حاکم بود وجود داشت. فرض بر اين بود که واژهها مفهومی واحد را برای همگان تداعی ايجاد میکند. اما در واقع چنين نيست و ممکن است مفاهيم در ذهن افراد مختلف متفاوت باشد. در مفاهيم عينی اين تفاوت کمتر است. اما در مفاهيم ذهنی اختلافات بسيار اثرگذار است.
ب: فضای وحشتناکی را ترسيم میکنيد. اگر در معانی واژهها اشتراک نظری وجود نداشته باشد به اين معنی است که درک مشترکی هم وجود ندارد. فقدان درک مشترک مانعی جدی برای ارتباط نوع بشر است.
الف: درست است. انسانها با زبانها و گويشهای مختلف سخن میگويند. قوميتهای مختلف، فرهنگها و آداب رسوم و ادبيات مخصوص به خود را دارند. افراد مختلف دوران کودکی و پيشينهی متفاوتی را تجربه کردهاند. حتی ژن و اقليم بر درک افراد از مفاهيم اثرگذار است. تمامی اين عوامل باعث میشود. معنای واژهها برای افراد مختلف متفاوت باشد. هر اندازه که تفاوت در اين مفاهيم بيشتر باشد، به وجود آمدن درک مشترک هم سختتر خواهد بود.
ب: چرا تعبير خود را از واژهها يکسان نکنيم؟
الف: يکی از کارکردهای آموزش، نزديک کردن مفاهيم واژهها در ذهن افراد مختلف است. با اين کار امکان فهم متقابل را افزايش میدهد و امکان گفتگو و تبادل اطلاعات را افزايش میدهد. اما غايت آموزش هم نمیتواند مفاهيم دقيقاً يکسانی را ايجاد کند.
ب: چرا واژهها را تعريف نکنيم تا همه درکی يکسان از آنها داشته باشند؟
الف: ايده بسيار خوبی است. اما بسياری از مفاهيم ذهنی در نظريات مختلف به شکلهای مختلف و گاه متضادی تعريف میشوند. به همين دليل تفاوتهای آشکاری بين نظريات مختلف وجود دارد. اين اختلافها و تضادها باعث میشود داشتن مدلهای مختلف اجتنابناپذير باشد.
ب: موقتاً موضوع تعاريف را کنار میگذارم و سوالاتم را بعداً میپرسم. پذيرفتم که ممکن است درک افراد مختلف از واژهها ممکن است متفاوت باشد. به همين دليل شما تاکيد داريد از مفهوم مدل استفاده کنيد.
الف: اگر انتزاعیتر به موضوع نگاه کنيم و از نمادها به جای واژهها استفاده کنيم، فاصله بين معنا و نماد بيشتر هم خواهد شد. به اين ترتيب مفهوم مدل بيشتر خود را نشان میدهد. اين کار در رياضيات بيشتر مورد توجه است. وقتی که واژهها و نمادها با اشياء و روابط داخل مدل جايگزين شوند. مفاهيمی بدست میآيد که میتوان آنها را ارزشگذاری کرد. در آنجا میتوان گفت که آن رابطهها در مورد اشياء مشخص شده صدق می کنند يا نه. به اين ترتيب درستی يا نادرستی گزاره در مدل بدست میآيد.